قناری
عزیز دل مامان نمیدونم واسه ثبت این روزها و لحظه ها باید چکار کنم آخه من میخوام همشون رو داشته باشم میخوام همیشه هر لحظه این روزها یادم بمونه تک تکشون برام یه دنیاست. از آخرین باری که برات نوشتم خیلی گذشته .ماه پیش عروسی عمه سپیده بود که خدارو شکر بخوبی برگزار شد و به ما هم خیلی خوش گذشت شما هم که مثل همیشه راه رفتی و دل بردی . بعد از عروسی بابا مهدی رفت زاهدان و ایندفعه هم دوهفته موند مامان اینا هم رفتن شمال از اونجا هم رفتن خرم آباد و من و تو کلا تنها بودیم و مثل همیشه واسه اینکه حوصله مون سر نره مریض شدیم حسابی. اول تو سرما خوردی و منم که طاقت مریضی تورو ندارم بعد از تو افتادم.خلاصه خیلی خوش گذشت بابا مهدی هم که برگشت یک ر...
نویسنده :
پگاه
11:50