پایاپایا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

تنها دلیل بودنم

از تو میگویم

1391/11/7 13:14
نویسنده : پگاه
489 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم ببخش که دیر شد ولی خیلی درگیر بودیم تا همین امشب که بابا مهدی رفت و ما دوباره تنها شدیم

قربونت برم مامانی که داری بزرگ میشی و هر روز با یه کار جدید اشک توی چشم من میاری.

طوطی کوچولوی من اینروزا همش در حال حرف زدنی و هر چیزی که ما بگیم رو به زبون خودت تکرار میکنی زبون اشاره هم بلدی و کارت رو راه میندازی وقتی میخوای کسی بغلت کنه دستت رو دراز میکنی و باز و بسته میکنی وقتی که کاری رو تا آخر انجام میدی دستات رو بهم میمالی یعنی تموم شد.از یک تا پنج رو میشماری طوری که دلم غش میره واسه اون انگشتهای کوچولو که بازشون میکنی. همه اعضای بدنت رو میشناسی و جاشون رو بلدی حلقه های هوشت رو کامل و بدون اشتباه میچینی و خودت دست میزنی واسه خودت. چند تا جمله و کلمه انگلیسی رو هم بلدی و درست و بجا ازشون استفاده میکنی.ازت میپرسم عشق مامان کیه؟دستت رو محکم میزنی روی سینت و میگی ((مممممممممممممَ)).تمام حرفهای مارو متوجه میشی مثلا وقتی بهت میگم برو پمپرز بیار میری توی اتاقت و از کشوی پمپرزهات یکی میاری. خلاصه که دنیایی داریم با هم اینروزا

پسر قشنگم نمیدونم با چه جمله ای میتونم احساسم رو بهت بگم چون هرچی که بگم حتی یه گوشه از عشقی که بهت دارم نیست فقط همینو بگم که هیچوقت به عشق مادرت شک نکن حتی اگه نتونستم بهت بگم بدون که بخاطر تو همه دنیا رو حاضرم تنهایی جابجا کنم

 

عزیز دل مادر ممنونم ازت که اینقدر بزرگوارانه کم طاقتی منو میبینی و مردانه صبوری میکنی شرایطی که داریم سخته ولی من گله ای ندارم چون بزرگترین دلخوشی دنیا رو کنارم دارم اینروزا فکر میکنم که من تو رو به دنیا نیاوردم در حقیقت این تویی که به من زندگی دادی و من رو از پیله خودم بیرون کشیدی همیشه ممنون و مدیون تو ام

خدایا شکررررررررررررررررررر 

 

چند تا از کلماتی که میگی رو برای خودم مینویسم که یادم نره

مامانیییییییییییییی___مامان

بابادی___بابامهدی

ادودی___وقتی فامیلیت رو میپرسیم با لبخند میگی

دودر(به ضم د)___پایا بزرگ شدی چی کاره میشی

علی

آمان___آرمان

آدین___آرتین

آنا___هانا

دیه___چیه

دیچی___قیچی

در___ دربیار_درش رو بازکن_درش رو ببند

دودی___دوربین

ات___عکس

دو ___دوغ

نو ___نون

آپو ___ همه حیوونا

 فعلا همینارویادم میاد

 

چندشب پیش روی تخت ما خوابیدی وقتی اومدم بهت سر بزنم در این حالت بودی

اینم روزگاری بوفه بود مثلا الان شده استراحتگاه

همین دیشب با نیکا کوچولوی یک ماهه توی تولد آرتین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

سمیرا مامان آنیتا
8 بهمن 91 15:37
الهی بگردم چقدر قشنگ خوابیده .. چجوری اومده اونجا اخه ؟
میگم وقتی کنار یه نوزاد قرار میگیرن تازه میفهمیم چقدر بزرگ شدن ماشالا


آی گفتی باورم نمیشد بچه من انقدر بزرگ باشه
شیما مامان درینا
9 بهمن 91 17:08
عزیزم چه قدر کارای بامزه ای میکنه این پسر دوست داشتنی احساس مادرانه ات واقعاً قابل تحسینه چه قدر خوب کلمات و میگه این پسر گل . امیدوارم همه مسائل به خیر و خوشی بگذره . عاشق اون خوابیدن تو اتاقشم


ممنونم عزیزم از لطفت دختر قشنگمو ببوس
مامان یاشار
14 بهمن 91 21:25
جیگر شیرین زبونیش رو. جیگر اون مدل خوابیدنش رو. خدا حفظش کنه این فرشته رو.


ممنونم عزیزم
پگاه مامان آرتین
17 بهمن 91 12:21
سلام به پگاه وپایا عزیزم.دوست کوچولوتم خیلی نازهعاشقتونممممممممممممممممم


همیشه به ما لطف داری عزیزم
مامان سارا
22 بهمن 91 10:29
وای چه بامزه خوابیده... من اگه بودم طاقت نمیاوردم ماچ ماچیش می کردم همون موقع


منم همین کارو کردم
زهره مامی ژوان
23 بهمن 91 18:56
وااااای جانم نگاش کن چه جوری رو زمین خوابش برده آخه!!!!! حرف زدنش هم خیلی بامزه س ... پایا جون پاینده باشی عزیزم


ممنونم عزیزم دختر قشنگمو ببوس
شقایق مامان آرشا
8 اسفند 91 11:36
ما شما را لینک کردیم.شما هم لینک کنید تا بیشتر بهم سر بزنیم


به روی چشم
شقایق مامان آرشا
9 اسفند 91 12:43
ای جونم...
یعنی مامانی تو خواب افتاده پایین تخت؟؟



بله تو خواب افتاده
مامان یاشار
9 اسفند 91 21:32
خوبی پگاه جون؟ همه چی مرتبه؟! راستی اینو دیده بودی؟http://ninioma.persianblog.ir/post/53/


دیدم عزیزم ببخشید که دیر شد