پایاپایا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

تنها دلیل بودنم

چی بگم؟

1391/12/13 11:38
نویسنده : پگاه
407 بازدید
اشتراک گذاری

هنوز استخونهام درد میکنه احساس میکنم له شدم چند وقت خیلی خیلی بدی رو پشت سر گزاشتیم و تو از همه یشتر اذیت شدی الهی بمیرم که مظلومانه تحمل کردی.

فکر میکنم 20 روز پیش بود دقیق نمیدونم زمان از دستم در رفته خلاصه همون روز کذایی ساعت 7صبح توی خواب بالا آوردی خودت انقدر ترسیده بودی که من بیشتر نگران ترسیدنت بودم تا بالا آوردنت.فکر کردم چون شب قبلش غذای سنگین خوردی اینجوری شدی رفتیم مهد و بهشون گفتم که صبحانه بهت ندن ساعت 10 بهم زنگ زدن که 2 بار بالا آوردی و اسهال هم شدی بابا مهدی اومدت دنبالت و بردت دکتر یه مقدار دارو داد و ظهر که اومدم خونه یکم بهتر بودی ولی بعد از ظهر دوباره بالا آوردی وتب کردی واسهال شدید هم اضافه شد طوری که حتی آب هم نمیتونستی بخوری خلاصه همه اینها ما رو شبونه روانه بیمارستان کرد نتیجه بستری شدنت بود من موندم و تو توی بیمارستان البته رفتیم بیبمارستان بابا و اون طفلک هم برای اینکه پیش ما باشه یک هفته تمام هرشب شیفت گرفت و خانوادگی توی بیمارستان موندیم نمیخوام حتی مرور کنم اون روزهای تلخ رو نمیدونم چطور تحمل کردیم و لی بالاخره گذشت فکر میکنم شب ولنتاین بود که مرخص شدی بابا هم رفت بیرون و برات یه لپ تاپ کوچولو خرید و حسابی ذوق کردی بهش . از اون روز هم مهد نبردمت تا بهتر بشی مامانم و بابامهدی نوبتی نگهت داشتن دوهفته خونه بودی و حسابی سرحال شدی  چند روز پیش دوباره آوردمت مهد بعداز ظهرش یک کم آبریزش بینی گرفتی که شربت بهت دادم شب توی خواب متوجه شدم که تب کردی دوباره تا صبح نخوابیدم و سعی کردم تبت رو پایین بیارم صبح روانه دکتر شدیم و دوباره روز از نو وقتی که دکتر گفت عفونت احساس کردم کمرم خم شد دیگه نمیتونستم تحمل کنم  حرفهای دکتر رو نمیفهمیدم فقط اشک بود که از چشمم میومد که دکتر کلی بهم دلداری داد که نگران کننده نیست.ولی عذاب وجدان ولم نمیکنه نباید میبردمت مهد منو ببخش عزیزم خواهش میکنم منو ببخش که با تصمیمهای غلط باعث درد کشیدن تو میشم .همون روزی که تو تب کردی دایی پویان هم زنگ زد که هانا هم تب کرده و همون علائم تو رو داشت ولی دکتر گفته بود نیاز به بستری نیست و سعی کنید تبش رو پایین بیارید بابامهدی هم رفت و آزمایشهاشو انجام داد و گفت که خدارو شکر عفونت نیست رفته بودیم خونه مامان اینا تازه نشسته بودیم که دایی با گریه زنگ زد و گفت بدن هانا کبود شده و داره میلرزه نمیدونی چی بر ما گذشت و چجوری تا بیمارستان رسیدیم انقدر گریه کردم و خدارو صدا کردم که دیگه صدام درنمیومد ولی خدارو شکر بخیر گذشت و گفتن که تشنج نبوده و تب و لرز بوده و یک شب بیشتر بستری نبود.تو هم الان بهتری تبت قطع شده و اسهالت هم کمتر شده ولی من احساس میکنم هیچی ازم نمونده

اینم این چند وقت ما دعا میکنم این چند روز باقیمانده از سال هم بخیر بگذره و سال جدید سال خیلی بهتری برا همه باشه

این عکسها مال قبل از مریضیه از این چند روز عکس ندارم چون انقدر لاغر شدی که دلم نمیاد ازت عکس بندازم

ببین چقدر بابایی شدی تا بابا کنارت نخوابه خوابت نمیگیره تازه ببین چجوری چسبیدی بهش

راستی یکی از دوستهای خیلی عزیزم  من رو به یه بازی دعوت کرده بود و قرار بود بگیم که چرا وبلاگمون رو دوست داریم

خوب من اینجا رو دوست دارم بخاطر اینکه اولا همه حرفهای نگفته رو میتونم اینجا بگم و دوما وقتی اینجا مینویسم احساس میکنم دیگه برای یه پسر کوچولوی شیطون حرف نمیزنم بلکه دارم با یه مرد جوون حرف میزنم که همه حرفها و کارهای مادرش رو میفهمه و میفهمه که چه عشقی بهش داره یعنی در واقع با نوشتن اینجا به آینده میرم و پسرم رو میبینم که بزرگ شده و داره اینجارو میخونه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (13)

مامان کیاراد
13 اسفند 91 11:55
سلام امیدوارم که همیشه سلامت باشید و از این روزها نداشته باشید...
ما توی وبلاگمون به غیر از خاطراتمون مطالبی هم در مورد کودکان نوشته ایم اگه دوست داشتید میتونید به ما سری بزنید و اگر فکر کردید مطالب مفیدی هست ما را لینک کنید و به ما هم اطلاع دهید تا مانیز شما را لینک کنیم ...
راستی اگر به وبلاگ ما آمدید حتما نظر فراموش نشود...
با تشکر


حتما عزیزم ممنون که سرزدین
زهره مامی زوان
14 اسفند 91 15:33
ای جانم پایای عزیزم طفلک چی کشیده تو این چند وقت، خدا رو شکر که همه چیز به خیر گذشته پگاه جون. امیدوارم دیگه از این اتفاقها پیش نیاد و پایا جونم همیشه سلامت و سر حال باشه...


مرسی گلم
قالب و تقویم کودکانه
14 اسفند 91 15:46
طراحی تقویم اختصاصی 92 با عکس کودک دلبندتان هدیه تقویم به عنوان گیفت تولد بدون استفاده از تقویم های آماده طرح هایی که جایی ندیدید مطمئن باشید طرح کاملا توسط ما طراحی می شوند بنابراین هر تمی که مد نظر شما باشد ما آن را طراحی می کنیم فایل ها به صورت پی اس دی نیز به فروش می رسند مطمئن باشید نمونه کارهای منو جایی ندیدید http://baby-graphic.blogfa.com
مامان آرشا
14 اسفند 91 20:56
وای مامانی چی کشیدی خیلی سخته. اونم تا داشت خوب می شد باز بیمار شد.ایشالا شاهد روزهای خوبتون با تندرستیتون باشم


الهی برای هیچ کس پیش نیاد
نیلوفر
15 اسفند 91 17:50
ممکنه مسخره به نظر بیاد ولی واقعا اتفاق میافته!می خوای صورت کسی رو که واقعا دوست داره ببینی؟اینو به 10 نفر بفرست بعد برو به ادرس http://amour-en-portrait.ca.cx/(این یه بازی فرانسویه)صورت کسی که دوست داره ظاهر میشه خطر سوپریز شدن!(تقریبا 90%شبیه)
سمیرا مامان آنیتا
17 اسفند 91 14:21
وای خدا .. پگاه عزیزم چی کشیدی تو این مدت
عزیزم وقتی میخوندم تمام تنم یخ کرده بود .. عفونت ادراری بود ؟ خدا رو شکر که بخیر گذشت .. چقدر سخته مریضی بچه ها .. با تمام وجودم حالت رو می فهمم و امیدوارم که دیگه هرگز .. هرگز تکرار نشه این روزها
الان پایای خوشگلم سرحاله ؟ خودت خوبی ؟ هانا بهتره ؟ ایشالا همیشه تن همه کوچولو ها سالم سالم باشه
می بوسمت پایای دوست داشتنی ام


ممنونم گلم از لطفت .ان شاله هیچ مادری این روزها رو نبینه خدارو شکر الان همه خوبیم
مامان یاشار
19 اسفند 91 15:30
بلا به دور عشق خاله. الهی من دورت بگردم عزیزکم که مریض شده بودی. خدا رو شکر که خوبی پسر گلم. ایشالا دیگه هیچوقت هیچوقت مریض نشی عسل پسر ایشالا بقیه سال هم به خوبی میگذره پگاه جون و سال بعد دیگه یه سال فوق العاده خواهد بود


ممنون خاله مهربون ان شاله شما هم همیشه سلامت باشید
سارا مامی ژوان
20 اسفند 91 8:50
الهی من بمیرم واسه پسر گلمون آخه چرا؟
این همه درد ...من الان خوندم واقعا"ناراحت شدم پایا جون همیشه باید سر حال و قبراق باشه ...خدای مهربون همیشه پشت و پناهت عزیزم ..
پگاه وای خیلی قفسه سینم درد گرفت کاملا"درکت میکنم چی کشیدی دوستم به خیر گذشته مواظبش باش خودتم ناراحت نکن عزیزم...ببوسش سال نو براتون پر از خوبی باشه..


قربونت برم عزیزم دخمل طلا رو حسابی ببوس
شقایق مامان آرشا
21 اسفند 91 13:53
خصوصی داری عزیزم


دیدم گلم چشم
پگاه مامان آرتین
21 اسفند 91 17:48
عزیزم دیرآپ می شی دلمون برا پایا جون تنگ می شه.ببوسش.پایا بابایی شدیا مامانی پسرپشت مانشه ها


ما هم امیدوارم به این قضیه ولی فعلا که باباییه .اون خوشگله رو ببوس بجای من
مامان یاشار
27 اسفند 91 17:24
سال نو پیشاپیش مبارک پگاه جونم. پایای خوشگلم رو ببوس


مرسی عزیزم سال نو شما هم مبارک باشه
شقایق مامان آرشا
29 اسفند 91 11:47
دنیا را برایتان شاد شاد و شادی را برایتان دنیا دنیا آرزومندم هر روزتان نوروز
شقایق مامان آرشا
15 فروردین 92 20:21
عزیزم متنظر پست جدید هستیم


چشم