یلدا
دیشب برای سومین بار در کنارت دفتر پاییز را بستم و صفحه سپید زمستانی دیگر را آغاز کردم.به جوجه های نشمرده ام فکر نمیکنم.به هیچ چیز فکر نمیکنم.تو باشی و چشمانت باشد و صدای خنده هایت.......
تو که باشی کافیست مگر من بجز نفس چه میخواهم؟
چه خوب بود یلدای دونفره مان دیشب.چه خوب است که هستی و آغوشم را پر میکنی از حس زیبای مادری.
چه زیبا گره خورد نام من با تو و چه آهنگ دلنشینی دارد این کلام "مامانی"
که چه بی منت ادا میکنی و چه عاشقانه می شنوم.
ممنونم مادر.ممنونم بخاطر این همه حس بودن که بر من ارزانی میداری
خدایا ممنون بخاطر شیرینی زندگیم و همسر مهربانم که یلدایش را از آن سوی خطهای تلفن با زن و فرزندش گذراند.
فال حافظ ما: مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
نیت خیر مگردان که مبارک فالیست
خدایا شکر