مهربون
میدونی داری چه میکنی با من؟میدونی هر روز عاشق تر و دیوونه تر از پیش میشم؟ میدونی حتی با دیدنت هم اشک توی چشمام جمع میشه و دوست دارم تا آخر دنیا نماز شکر بخونم بخاطر داشتنت.آره میدونی .میدونم که میدونی. میدونی نفسم به نفسهات بسته است میدونی که انقدر مهربونی .
این روزا احساس میکنم روی زمین نیستم احساس می کنم خونمون توی آسمون نزدیک خداست احساس میکنم خدا یه جوردیگه ای به من نگاه میکنه وووووووووواااااااااااااااااایییییییییییییی خدایا عاشقتم یعنی من انقدر بنده خوبی بودم که همچین نعمتی رو به من دادی؟ شکرت خدایا
مکالماتمون با هم زیاد شده راجع به همه چیز با هم حرف میزنیم حتی نظر هم میدی قربونت برم.وقتی میریم بیرون ازت سوال میکنم پایا این خوبه بپوشم؟ میای جلو و میگی بیبینم؟ بعد از چند لحظه هم لبخند میزنی و میگیآله وقتی هم که خودت آماده میشی میری جلوی آینه از من میپرسی هباس.پایا.اوشدله؟(لباس پایا خوشگله)
چند وقتی هست که مدام سر کمدت میری و عاشق لباس پوشیدن شدی البته بیشتر کلاه و جوراب وقتی هم که کلاه سرت باشه به هیچ قیمتی حاضر نیستی درش بیاری
مدام در حال حرف زدن هستیم البته بیشتر تو حرف میزنی و منم تایید و تکرار میکنم اگر سرگرم کار باشم و چند دقیقه حرف نزنیم میای پیشم و میگی مامانم حوبی؟وای اون لحظه دلم میخواد دنیا بایسته و من تا ابد توی اون لحظه بمونم عاشقتم مامان عاشقتم
شب که پیشت دراز میکشم تا بخوابی اول باید قصه پایا پسر خوبی بود رو بگم بعد گنجشک لالا بخونم بعدهم ساکت باشیم تا خوابمون ببره میای سرت رو فرو میکنی توی سینه من و میگی ببل پایا بده(بغل پایا رو بده)الهی فدات شم که آغوش منو حق خودت میدونی
چندروز پیش داشتی یکی از کتابهای بابارو مثلا میخوندی انقدر هم جدی این کارو میکردی که کسی شک نکنه سرت رو بلند کردی و پرسیدی بابا پایا چیم خومه؟(چی میخونه)با با گفت ویروس یهو با تعجب گفتی بیدوس؟کتاب رو بستی و گفتی نه نه پایا بیدوس نخومه بابا گفت چرا؟بیدوس ببیسه(ویروس کثیفه)الهی دورت بگردم شیرین زبون من خدایا خودت حافظ و نگهدار دردونه من باش
خجالت پسرم بعد از اینکه سنگهای شومینه رو ریخته وسط خونه بابا داره ازش دلیل کارش رو میپرسه