پایاپایا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

تنها دلیل بودنم

مهربون

1392/3/26 14:20
نویسنده : پگاه
535 بازدید
اشتراک گذاری

میدونی داری چه میکنی با من؟میدونی هر روز عاشق تر و دیوونه تر از پیش میشم؟ میدونی حتی با دیدنت هم اشک توی چشمام جمع میشه و دوست دارم تا آخر دنیا نماز شکر بخونم بخاطر داشتنت.آره میدونی .میدونم که میدونی. میدونی نفسم به نفسهات بسته است میدونی که انقدر مهربونی .

این روزا احساس میکنم روی زمین نیستم احساس می کنم خونمون توی آسمون نزدیک خداست احساس میکنم خدا یه جوردیگه ای به من نگاه میکنه وووووووووواااااااااااااااااایییییییییییییی خدایا عاشقتم یعنی من انقدر بنده خوبی بودم که همچین نعمتی رو به من دادی؟ شکرت خدایا

مکالماتمون با هم زیاد شده راجع به همه چیز با هم حرف میزنیم حتی نظر هم میدی قربونت برم.وقتی میریم بیرون ازت سوال میکنم پایا این خوبه بپوشم؟ میای جلو و میگی بیبینم؟ بعد از چند لحظه هم لبخند میزنی و میگیآله وقتی هم که خودت آماده میشی میری جلوی آینه از من میپرسی هباس.پایا.اوشدله؟(لباس پایا خوشگله)

چند وقتی هست که مدام سر کمدت میری و عاشق لباس پوشیدن شدی البته بیشتر کلاه و جوراب وقتی هم که کلاه سرت باشه به هیچ قیمتی حاضر نیستی درش بیاری

مدام در حال حرف زدن هستیم البته بیشتر تو حرف میزنی و منم تایید و تکرار میکنم اگر سرگرم کار باشم و چند دقیقه حرف نزنیم میای پیشم و میگی مامانم حوبی؟وای اون لحظه دلم میخواد دنیا بایسته و من تا ابد توی اون لحظه بمونم عاشقتم مامان عاشقتم

شب که پیشت دراز میکشم تا بخوابی اول باید قصه پایا پسر خوبی بود رو بگم بعد گنجشک لالا بخونم بعدهم ساکت باشیم تا خوابمون ببره میای سرت رو فرو میکنی توی سینه من و میگی ببل پایا بده(بغل پایا رو بده)الهی فدات شم که آغوش منو حق خودت میدونی

چندروز پیش داشتی یکی از کتابهای بابارو مثلا میخوندی انقدر هم جدی این کارو میکردی که کسی شک نکنه سرت رو بلند کردی و پرسیدی بابا پایا چیم خومه؟(چی میخونه)با با گفت ویروس یهو با تعجب گفتی بیدوس؟کتاب رو بستی و گفتی نه نه پایا بیدوس نخومه بابا گفت چرا؟بیدوس ببیسه(ویروس کثیفه)الهی دورت بگردم شیرین زبون من خدایا خودت حافظ و نگهدار دردونه من باش

 

خجالت پسرم بعد از اینکه سنگهای شومینه رو ریخته وسط خونه بابا داره ازش دلیل کارش رو میپرسه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

مامان یاشار
30 خرداد 92 0:15
آخ خدا جون. حق داری به خدا پگاه جون منم که خوندم کلی کیف کردم . میاد و میپرسه مامانم حوبی؟ وایییییییییییییییییییی الهی خدای مهربونمون همیشه سلامت و شاد برات حفظش کنه. از طرف منم محکم ببوسش


مرسی عزیز دلم یاشار گلم رو ببوس
شقایق مامان آرشا
31 خرداد 92 10:51
خیلی شیرین زبونی


مرسی خاله
زهره
1 تیر 92 1:37
اي جون دلم اي جونم عزييييييرم قربون شيرين زبونيات من بشم خوشكل و خوش تيبم
عكسهات مثل ماهه عزيزم مطمءنم خودت ماهتري
واي با خوندن نوشته هات كاهي اشك مي اد تو جشمام الان هم همونجوري شدم
خدايا باياي نازنينم رو براي مامان و باباش حفظ كن و سايه مامان و بابا رو هم هميشه رو سر بايا نكه دار
(اخ كه خيلي ناراحتم حروف موبايلم عربيه )
خيلي دوستتون دارم


ممنونم دوست مهربونم ما هم شما رو خیلی دوست داریم و آرزو میکنیم همیشه شاد و سلامت باشید
ارلا
1 تیر 92 14:19
سلام
وب نازی داری خوشحال میشم به من سر بزنی


مرسی عزیزم حتما
سمیرا مامان آنیتا
6 تیر 92 8:39
جیگر این دوساله های مهربون رو برم من که اینقدر مااااااااااااااااهن چقدرهم ماشینش خوشگله
سمیرا مامان آنیتا
6 تیر 92 8:39
دوسالگلیت هم مبارک عزیزدلم


ممنونم خاله مهربونم
مامان سارا
9 تیر 92 0:16
سلام دوست عزیزم النا تو مسابقه نی نی شکمو شرکت کرده ممنون میشم اگه امکانش بود بهش رای بدید،کد 138 به شماره 20008080200 پیامک کنید.متشکرم (elenanaz.niniweblog.com) خوشحال میشم به وب ما هم سر بزنید.
مامان پاني
22 تیر 92 9:51
سلام ماشالله چه پسر بانمكي داريد خدا حفظش كنه به وبلاگ پانيا هم سر بزنيد خوشحال ميشيم💗💞🌺🌸


حتما عزیزم ممنون که سرزدی